وحشت از عشق که نه ترسم از فاصله هاست
وحشت از غصه که نه ترسم از خاتمه هاست
ترس بیهوده ندارم صحبت از خاطره هاست
صحبت از کشتن نا خواسته عاطفه هاست
کوله باری پر از هیچ که بر شانه ماست
گله از دست کسی نیست مقصر دل دیوانه ماست......
سکوت را میپذیرم اگر بدانم روزی با تو سخن خواهم گفت
غم را می پذیرم اگر بدانم روزی در کنار تو شادی را احساس خواهم کرد
مرگ را می پذیرم اگر بدانم روزی خواهی فهمید دوستت دارم.....
چو عاشقی آمد سزاوار نباشد این گفتار که "خدا در قلب من است"
شایسته تر آن است که گفته آید :"من در قلب خداوندم"
دلم شکسته تر شیشه های شهر شماست
شکسته باد دل آن کس که چنینم می خواست.....
دانی از زندگی چه می خواهم ؟؟
من تو باشم تو سراسر تو....
گر زندگی هزار باره بود
بار دیگر تو بار دیگر تو.......
تا تو رفتی همه گفتند از دل برود هر انکه از دیده برفت و به نا باوری و غصه من خندیدند....و کنون تو ای رفته سفر که هنوز یادگار تو در این کلبه خاموش بجاست!کاش یک لحظه سرود شب اندوه مرا می خواندی که چه ها بر من آزرده گذشت و بدانی که:
" از دل نرود هر انکه از دیده برفت....."
قشنگ ترین شعرم را برای شب شعر چشمان تو گفتموپس تو نیزقشنگ ترین لبخندت را برای لحظه دیدار نگه دار
برای سالهای بعد می نویسم که چشمانت عاشق می شوند آن روز ها که تو پناه لحظه هایم می شوی
برای روزهایی که زیبا ترین لحظه ها را برایش حدس می زنم!!!برای آن روزها......
نظرات شما عزیزان:
داداشي 
ساعت11:29---22 آبان 1390
سلام آبجي
پاسخ:سلا از ماست . خوشحالم اولین نظر بودی.